→★♀♥❥❥ ❤❤کمــــــــــ❤ــــــپ عشــــ❤ـــق❤❤❥❥♥♀★←

دوستت دارم” را برای هر دویمان فرستادی هم من ، هم او خیانت میکردی یا عدالت ؟

آرشیو مطالب 1394 | →★♀♥❥❥ ❤❤کمــــــــــ❤ــــــپ عشــــ❤ـــق❤❤❥❥♥♀★←

<-PostAuthor->
→★♀♥❥❥ ❤❤کمــــــــــ❤ــــــپ عشــــ❤ـــق❤❤❥❥♥♀★← دوستت دارم” را برای هر دویمان فرستادی هم من ، هم او خیانت میکردی یا عدالت ؟

❤❤خنده داراست بخند❤❤

به چه میخندی تـــــــــو؟


به مفهوم غم انگیز جدایــــــــــی؟


به چه چیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز؟


به شکست دل من یا پیروزی خویــــــــــــــــش؟


به چه میخنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدی؟


به نگاهم که چه مستانه تو را باور کـــــــــــــــــــــــــــــرد ؟


یا به افسونگری حرفهایت که مرا سوخت و خاکستر کـــــــــــــــــــــرد ؟


به دل سادهی من میخندی که دگرتا ابد نیز به فکر خود نیســــــــــــــــــت ؟


خنده دار است بخنـــ ــــــــــــد ...



تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394 | 21:05 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤می دونی چند بار❤❤



میدونی چند بار گفتم تو مال من باش؟ بگذریم




دیگه ز دستم در رفته شمار دردا


تو که میدونستی من تکیه گاه محکمتم


بگو با من دیگه چرا دِ آخه نوکرتم


من که هر دقیقه ام وابسته به دقیقه ی تو بود


من که حتی لباس تنم به سلیقه ی تو بود


منی که دست هیچ کسی رو با وجودم نمی گرفتم



تو باعث شدی که توی قلبم بمیره نفرت



رسیده وقت رفتن




هر چند، من از دلت خیلی وقته رفتم


باشه تو بردی و اینا برات افتخارن


هه ، تو ختم عالمیو منم اِندِ خامم


فک نکنی اهل جبران یا انتقامم


خودم باید دقت میکردم تو انتخابم



تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394 | 21:01 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤چقدر فرق داشتیم❤❤



چقدر فرق داشتیم من و تو؟!



همه راکنار زدم تا به تو برسم...



مراکنار زدی تا به همه برسی!!



به توکه فکر میکنم



بی اختیار



به حماقت خود لبخند میزنم



سیاه لشکری بودم



در عشق تو



وفکر میکردم بازیگر نقش اولم...



تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394 | 20:51 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤تفنگ نمی دانست❤❤

گلوله نمی دانست،


شکارچی نمی دانست؛تفنگ نمی دانست،


پرنده داشت برای جوجه هایش غذا میبرد..


خدا که می دانست!...


نمی دانـست؟ ..



تاريخ : پنجشنبه 6 اسفند 1394 | 12:07 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤تنها رفتن❤❤



تنها رفتن در این جاده



در این جاده سرد و بی انتها



بدون كوله باری از عشق



بدون تو



دشوار است



ومن تنها تر از همیشه



خاطره های یاد تو بر دوشم سنگینی می كند



می دانم كه نخواهی آمد



اما من باز هم منتظرم!



تاريخ : دوشنبه 3 اسفند 1394 | 9:01 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤خاطره❤❤

خاطری گر نظرم هست همه خوبی توست



حسرتی گر به دلم هست همان دوری توست





تاريخ : دوشنبه 3 اسفند 1394 | 8:57 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤مات شدم❤❤





مــــــــــــــــات شدم


از رفتنت !


هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود


این وسط فقط یک دل بود


که دیگر نیست!



تاريخ : دوشنبه 3 اسفند 1394 | 8:52 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤حوصله ای نیست❤❤

گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست



گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست



رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت



بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست



تاريخ : دوشنبه 3 اسفند 1394 | 8:49 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤تمام اسمان❤❤

من از تمام آسمان یک باران را میخواهم…


از تمام زمین یک خیابان را…



و از تمام تو…



یک دست که قفل شود در دست من…



تاريخ : دوشنبه 3 اسفند 1394 | 8:47 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤لباس❤❤

لباس تنگ رو میشه داد به کسی



دل تنگ رو باید چی کار کرد؟...



تاريخ : سه شنبه 27 بهمن 1394 | 13:52 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤می روم❤❤

مي‌روم شايد كمي حال شما بهتر شود



مي‌گذارم با خيالت روزگارم سر شود



از چه مي‌ترسي برو ديوانگي‌هاي مرا



آنچنان فرياد كن تا گوش عالم كر شود



مي‌روم ديگر نمي‌خواهم براي هيچ كس



حالت غمگين چشمانم ملال‌آور شود



بايد اين بازنده‌ي هر بار – جان عاشقم –



تا به كي بازيچه اين دست بازيگر شود



ماندنم بيهوده است امكان ندارد هيچ وقت



اين منِ ديرينِ من يك آدم ديگر شود



تاريخ : پنجشنبه 22 بهمن 1394 | 8:44 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤هیچ وقت❤❤

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد



تاريخ : پنجشنبه 15 بهمن 1394 | 9:14 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤کسی غرور گرگ را❤❤

کسی غرور گرگ را درک نکرد...


مردم عاشق سگهایی هستند که


به پایشان می افتند و دم تکان میدهند...



تاريخ : سه شنبه 22 دی 1394 | 11:00 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤گرگ را دوست دارم❤❤

Image result for ‫گرگ باش‬‎



تاريخ : سه شنبه 22 دی 1394 | 10:51 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤شبی گرگ را❤❤


گرگ هر شب به شکار میرفت و بی


آنکه چیزی شکار کند باز میگشت


ﺷﺒﯽ گرگی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ . . .


ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔَﻠﻪ ﺁﻣﺪ…


ﮔﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍﻭ …


ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ ... ؟


ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺷﺐ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ


ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮﺩ…


ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ …


ﺩﻭﯾﺪﻡ…


ﭘﺮﯾﺪﻡ…


ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻣﺶ …


ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ,


ﺍﻣﺎ…


ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻃﻌﻤﻪ ﻣﻦ ﻧﺼﯿﺐ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺷﻮﺩ...



تاريخ : سه شنبه 22 دی 1394 | 10:38 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤اخه دلم خدایی داره❤❤

هنوز هم ،


گاهی دلتنگ میشوم


نه برای تو...


برای آن کسی که فکر میکردم تو بودی!





تاريخ : دوشنبه 21 دی 1394 | 10:31 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤خسته ام❤❤



تاريخ : دوشنبه 21 دی 1394 | 10:30 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤فرشته ای ازخداپرسید❤❤




تاريخ : دوشنبه 21 دی 1394 | 10:27 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤دلم گرفته❤❤

نتیجه تصویری برای دلم گرفته



تاريخ : پنجشنبه 3 دی 1394 | 19:38 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤داستان واقعی عشق سارابه پسرجوان❤❤

هیچ کس جوابی نداد. همه ی کلاس یکباره ساکت شد.



همه به هم دیگه نگاه می‌کردند. ناگهان سارا یکی از



بچه‌های کلاس آروم سرش و انداخت پایین در حالی که



اشک تو چشاش جمع شده بود. سارا سه روز بود با



کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو



ازش پرسید. بغض ساراترکید و شروع کرد به گریه کردن



معلم اونو دید و… گفت: سارا جان تو جواب بده دخترمشق چیه؟



سارا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت: عشق؟



دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق… ببینم خانوم معلم



شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟



معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می‌پرسم!!!



سارا گفت: بچه‌ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون



تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهی شو حفظ کنید…



و ادامه داد: من شخصی رو دوست داشتم و دارم از




وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی




که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی



دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین



عهدی عمل کنه. گریه‌های شبانه و دور از چشم بقیه به



طوریکه بالشم خیس می‌شد اما دوسش داشتم بیشتر



از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری…



من تا مدتی پیش نمی‌دونستم که اونم منو دوست داره



ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم



عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود sms بازی‌های شبانه،



صحبت‌های یواشکی ما باهم، خیلی خوب بودیم، عاشق



هم دیگه بودیم، از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر



کاری برای هم می‌کردیم. من چند بار دستشو گرفتم



یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن



عشق یعنی توی سردترین هوا با

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه 3 دی 1394 | 19:33 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤شرط بندی❤❤

ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟


ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ...ﺑﮑﻨﯿﻢ ...



ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ ...



ﭘﺴﺮ : ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ...



ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ..



24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻋﺸﻘﺶ



ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ...




24 ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮ ..




ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ...



ﺩﺍﺧﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ



ﻭ ﺭﻭﺵ ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻫﺴﺖ ..


.

ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ : 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﯼ ...



ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ



...ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...



تاريخ : پنجشنبه 3 دی 1394 | 19:02 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤مراغرق❤❤

دل گیرم


کسی که مرا غرق خودش کرد


امانجاتم نداد



تاريخ : پنجشنبه 3 دی 1394 | 19:01 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤داستان واقعی گریه دار❤❤

اولش زیر بار نرفت

یه چند مدتی چت کردیم بعدش مخالفمیل باطنیم شمارمو بهش دادم


جواب یکیو دادمهر روز بی توجه تر میشدم و اون وابستهتر


تا اینکه یه روز با بغض گفت نرجس من


تورو واسه دوستی دو روزه نمیخوام


چرا نمیخوای بفهمی؟/


گفتم خب که چی؟


گفت یعنی میخوام برای همیشه کنارم باشی..


گفتم فعلا زوده برای این حرفا


گفت من امسال دارم برای کنکور میخونم


در ضمن 4 ماهه باهمیم کجاش زوده؟


ازم خواست بهش یه فرصت بدم منم اینکارو کردم


کم کم سعی کردم بهش دل ببندم


هر روز بیشتر دلبسته میشدم


کم کم ازش خوشم میومد...


دیگه نمیتونستم زیاد بهش بزنگم


فقط گه گه گاهی از گوشی مامانم ابجیم


یا تلفن خونه بهش زنگ میزدم


بعد چند ماه گوشیمو بهم پس دادن


اما من هنوز با اون در ارتباط بودم


اون رفت داشنگاه اصفهان


ما برای تمام زندگیمون اینده حال همه چی برنامه ریختیم


همه بهمون میگفتن لیلی و مجنون


هرکی باهاش حرف میزد


بقیه در ادامه مطلب




ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه 26 آذر 1394 | 19:54 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤گفت میری؟❤❤


گفتم:میری؟



گفت:آره



گفتم:منم بیام؟



گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر



گفتم:برمی گردی؟



فقط خندید



اشک توی چشمام حلقه زد



سرمو پایین انداختم



دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد



گفت:میری؟



گفتم:آره



گفت:منم بیام؟



گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر



گفت:برمی گردی؟



گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره



من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته



و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده



تاريخ : پنجشنبه 26 آذر 1394 | 19:36 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤تنهایی راه رفتن❤❤



تاريخ : پنجشنبه 26 آذر 1394 | 10:53 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤حماقت یعنی❤❤



تاريخ : پنجشنبه 26 آذر 1394 | 10:28 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤عشق من❤❤

Image result for ‫تصاویر عاشقانه‬‎



تاريخ : پنجشنبه 26 آذر 1394 | 10:22 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤تولدت مبارک❤❤

من همین دیروز بود که رفتم … رفتم و روی همان نیمکت نشستم …


گل سرخی روی آن گذاشتم و مثل همیشه زیر لب گفتم :


هرجا که هستی تولدت مبارک !



تاريخ : پنجشنبه 26 آذر 1394 | 10:19 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤عاشق بودن❤❤

تصویر مرتبط



تاريخ : پنجشنبه 26 آذر 1394 | 10:17 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |

❤❤هم شکست وهم شکست داددل❤❤

من که گفتم این بهار افسردنی است


من که گفتم این پرستو مردنی است


من که گفتم ای دل بی بند و بار عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار


آه عجب کاری به دستم داد دل


هم شکست و هم شکست داد دل . . .




تاريخ : پنجشنبه 26 آذر 1394 | 10:16 | نویسنده : آرᓄـیـــטּ.Z |



.: Weblog Themes By M a h S k i n:.